آزادي موضوعي انساني و به معناي نفي تسلط ديگري بر شخص است. امير مومنان (ع) مي فرمايد: «لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حراً؛ ]نهج البلاغه، صبحي صالح، قم، در العبره ، بي تا، نامه 31، ص 410[ بنده ديگري مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است.» بنابراين آزادي در اين رهيافت و بينش يك حق طبيعي است. امام صادق (ع) نيز آزادي را مهمترين خصلت و ويژگي انسان مي داند كه بدون آن نمي توان از زندگي دنيوي بهره گرفت و به رشد دست يافت؛ وي مي فرمايد: پنج خصلت و ويژگي است كه اگر در شخص نباشد از زندگي خود بهره اي نمي برد: وفاي به عهد، تدبير، حيا، حسن خلق و خوي و آزادي كه جامع و دربردارنده همه آنهاست. ]محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، دارالاحيا التراث العربي، 1403 ه.ق، 1983 م، ج 66، ص 387 و نيز ج 71، ص 175[ در اين بينش، آزادي به عنوان يك عنصر اصلي و بنيادين خود را به خوبي نشان مي دهد. به نظر مي رسد كه در اين رهيافت همه آنچه به عنوان ويژگي هاي يك زندگي موفق، سعادتمند و مطلوب براي فرد بيان شده در آزادي يافت مي شود. كسي كه از آزادي بهره مند است مي تواند اميد به بهره گيري از دنيا و سعادت دنيوي داشته باشد وگرنه بايد او را از كسي كه از زندگي و بهره مندي هاي آن سود مي برد بيرون دانست.
آزادي را مي توان به دو صورت اثباتي و سلبي تعريف كرد. آزادي در معناي اثباتي آن «قدرت اعمال اراده» و در معناي سلبي آن، «رفع موانع در جهت اعمال اراده» است.
در معناي اثباتي آن، آزادي از جهت اقتضا امري وجودي نيست بلكه مي بايست با تلاش و كوشش فردي يا جمعي چنين قدرت و توانايي را به دست آورد و در يك سخن، مقتضي آن موجود نيست، ولي در معناي سلبي مقتضي موجود ولي مانع يا موانعي موجب عدم تحقق آن مي شود. در اين معنا وجود آزادي در ذات انسان (فردي و جمعي) ثابت تلقي شده و تلاش تنها در جهت رفع مانع تحقق اعمال اراده فردي و جمعي است.
به نظر مي رسد در انديشه و بينش قرآني مفهوم دوم مورد تاييد باشد؛ زيرا آزادي و اختيار را در انسان به جهت وجود عقل امري ثابت و طبيعي فرض كرده است كه مي بايست با بكارگيري عقل و فعليت درآوردن آن و نيز رهايي از موانع آزادي و اختيار بستر و زمينه «اعمال اراده» فراهم آيد.
در مفهوم قرآني، آزادي داراي دو جنبه اثباتي و سلبي است، ولي جنبه سلبي آن اصل و جنبه اثباتي آن فرعي است. هدف از آزادي در اسلام اين است كه انسان از تسلط ديگران رهايي يابد و همه قيدها و زنجيرهايي كه دستهاي او را بسته بگسلد. در اين معنا، «رهايي از تسلط» به عنوان يك جنبه سلبي مورد توجه است. انسان نمي كوشد تا چيزي را به دست آورد؛ زيرا در حقيقت آزادي ذاتي انسان است و انسان از همان هنگام زاده شدن حر و آزاد متولد مي شود ولي در طول زندگي كس يا كساني او را به انواع و اقسام بندها و قيدها درآورده و آزادي او را سلب نموده اند، پس اكنون مي خواهد تا همان چيزي را آشكار و هويدا سازد كه ذاتي او بود و اين امكان پذير نيست مگر آن كه از بندها و قيدهاي ظهور و بروز آزادي رهايي يابد. اگر در اين جا سخن از جنبه اثباتي است به عنوان يك عامل و جنبه فرعي مطرح است. به اين معنا كه انسان مي كوشد تا آن چه را داشته آشكار سازد و دوباره از نهان بيرون آورد و حقيقت خود را بروز دهد. از اين رو، تلاش او يك رهايي از موانع تحقق آزادي است و به سخن فلسفي و منطقي مقتضي در او موجود است و تنها نيازمند رهايي از موانع است.
در اين بينش، آزادي به مفهوم تحقق و اعمال اراده انسان نيست، بلكه به مفهوم رهايي از اراده هاي ديگران است؛ چرا كه اگر آزادي به مفهوم تحقق اراده انسان باشد، خواه ناخواه ديگران بر اين اراده تسلطي نخواهند داشت. در حقيقت، آزادي در مفهوم غيرقرآني، فعاليت و توسعه طلبي فرد با توجه به موانع و محدوديت هايي كه از جانب ديگران روبه رو مي شود، درك مي گردد، در نتيجه آزادي جنبه منفي و بازدارندگي به خود مي گيرد؛ از اين رو، محدوده آزادي نيز «زيان نرساندن به ديگران» بيان مي شود و فرد بر اين اساس در همه اعمال و رفتار خود آزاد است.
درحالي كه آزادي در مفهوم قرآني به عنوان يكي از شالوده هاي ذاتي انسان و بخشي از سرشت او است. بنابراين بدون اين آزادي، «انسانيت» لفظي بي معنا و قالبي تهي است. آزادي انسان به عنوان يك عطيه و موهبت الهي است كه در نهان و نهاد انسان، به وديعت نهاده شده است؛ بنابراين رنگ هيچ نظام و سيستمي را به خود نمي گيرد تا براساس و يا در محدوده آن بررسي و مورد مطالعه قرار گيرد و به عنوان يك آرمان اجتماعي طرح گردد.
در نگرش قرآني آزادي در همه شقوق آن يك امر ذاتي است. به اين معنا كه خداوند به جهت ايجادي و ربوبيت، يعني به دليل آفريدگاري و پروردگاريش بر انسان «حاكميت» و سلطه دارد، اما ديگران را بر او حاكميت و تسلطي نيست و انسان از اين جهت آزاد مطلق است و تنها بنده خداست نه كس ديگر. حال اين كس در هر مقام و منزلتي باشد.
از اين رو هيچ كس يا چيز ديگري بر انسان هيچ گونه حق و حاكميتي ندارد. اين چنين انساني جانشين خداوند در زمين است. در حقيقت انسان با پذيرش حاكميت و ايمان به خداوند، مساوات همه افراد را در به دوش كشيدن اين بار سنگين امانت الهي (خليفه و جانشيني)، پذيرفته و از حاكميت هاي بشري رهايي يافته و هيچ كسي را بر خود برتر و حاكم نمي بيند.
مقصود از حاكميت مطلق خداوند اين است كه انسان آزاد است و هيچ كس، طبقه و يا گروهي بر او سروري، سيادت و حاكميت ندارد. اين اصل قرآني، هرگونه زورگويي، بهره كشي و سلطه انسان بر انسان را نابود مي نمايد.
خداوند در قرآن به اين مسئله توجه داده و بيان مي دارد كه هدف پيامبران در طول تاريخ تثبيت آزادي از دست رفته انسان از راه نفي موانع بروز و ظهور آزادي در فرد و جامعه بوده است: «ويضع عنهم اصرهم و الاغلل» ]اعراف/157[ و از آنان قيد و بندهاي سنگين را بردارد كه بر آنان مقرر شده بود.»
در حقيقت برداشتن قيدها و بندها چيزي جز زدودن حاكميت هاي بند پرورانه بشري و قيد و بندهاي آنان نيست تا بستر و زمينه بروز آزادي ذاتي انسان فراهم گردد.
بنابراين يكي از آثار و نتايج حاكميت الهي بر انسان، آزادي انسان و نفي سلطه و برتري جويي ديگران است. در رابطه انسان و خدا، نه تنها ميان حاكميت الهي و آزادي انسان هيچ گونه تباين و تعارضي نيست، بلكه رابطه تساوي برقرار است. به اين معنا كه حاكميت الهي مساوي با آزادي انسان است؛ زيرا با توجه به ويژگي هاي انساني و مسئله فقر و نياز ذاتي انسان به خدا به عنوان آفريدگار و پروردگار و دوام هميشگي و پايدار اين نياز نمي توان انسان را جداي از خدا و حاكميت الهي، موجودي آزاد دانست.
در حقيقت شعار لا اله الا الله گوياي چنين برداشتي است؛ يعني اثبات آزادي انسان و نفي هرگونه برتري جو يي و سلطه ديگران جز حاكميت خداوند يگانه.
با اين بيان آشكار شد كه چگونه در مفهوم قرآني، آزادي در حقيقت يك امر ذاتي براي انسان و به عنوان يك حق طبيعي براي او اثبات شده است. تنها چيزي كه در بستر تحقق خارجي و ظهور اين امر ذاتي مي توان تصور كرد عامل يا عواملي به عنوان موانع است كه موجب مي شود تا اين حق طبيعي ظهور و بروز نيابد؛ و هدف پيامبران نيز اين است تا زمينه فردي و اجتماعي از جهت قدرت و توان براي همه افراد انساني فراهم آورند تا بتوانند با بندگي خدا و زدودن قيدها و بندهاي تسلط خدايان باطل درون (آزادي معنوي) و طواغيت بيرون (آزادي اجتماعي، حقوقي و سياسي)، آن حق را در خود آشكار و تقويت نمايند و استعداد نهفته را آشكار گردانند.
در اين نگرش، آزادي اجتماعي كه امري ذاتي نيز است، مي بايست براي همه مردم فراهم شود؛ يعني جامعه همه وسايل و شرايطي كه فرد براي انجام عمل به آن نياز دارد، فراهم سازد. البته ناگفته نماند كه در اين انديشه آزادي يك هدف متوسط است؛ زيرا انسان بدون رهايي از قيد و بندها و اغلال بيروني نمي تواند توان و قدرت انساني خود را بروز دهد و در مسير تكاملي خود گام بردارد.
اصولا خلافت الهي انسان، بدون رهايي از اين قيدها و بندهاي درون و بيرون ناممكن است. انسان كه موجودي آزاد و مختار است تا نتواند از اين آزادي خود بهره گيرد، ناتوان از انجام واجبات و تكاليف خود است. در حقيقت انسان مسئول، انساني آزاد و مختار است، چنان كه انسان پاسخگو، انسان آزاد و مختار است. ]انسان/3[
هدف قرآن از روشنگري و تشويق پيامبران به حركت هايي در جهت مقابله با فرعون و نيز طاغوت زدايي از جوامع بشري اين است تا موانع آزادي از جامعه انساني برداشته شود و زمينه و بسترهاي خلافت انساني براي همگان فراهم آيد.]قصص/4 و 5[، حركت هايي كه تنها در راستاي فراهم سازي زمينه هاي بروز آزادي اجتماعي بوده است.
آزادي اجتماعي (يعني حق برخورداري از آزادي هاي اساسي و قانوني در سطح اجتماعي و اين كه در اجتماع بنده ديگران نباشيم و از استقلال و آزادي برخوردار باشيم)، يكي از اهداف انقلاب پيامبران و بعثت آنان بوده است. قيام هاي پيامبران در چارچوب اين هدف هرچند متوسط، معنا و مفهوم تازه اي مي يابد. آنان مي كوشيدند تا ستمديدگان و گرفتاران بندهاي اسارت را از چنگال ديوصفتان بيرون آورند و آزاد نمايند. در حقيقت جهاد اصغر پيامبران آزادي اجتماعي و رهايي از طواغيت و فرعون هاي بيروني و جهاد اكبر آنان رهايي و آزادي انسان از چنگال شهوت و ديو درون بوده است. اين دو جهاد، در حقيقت به عنوان يك مانع زدايي و بسترسازي و ايجاد زمينه مناسب در جهت رشد شكوفايي فردي و جمعي و در نهايت رسيدن به مطلق كمال بوده است. از اين رو، مي بينيم هر كه در دو جهاد اصغر و اكبر پيروز شده و هرچه به كمال مطلق و بندگي خدا نزديك تر شده، از آزادي بيشتري برخوردار است.
موضع گيري پيامبران در صحنه پيكار با بيدادگران ستم پيشه و برده پروران نابكار به عنوان يك ويژگي نفي تمامي طغيان گران و ستم پيشگان در جهت آزادسازي و رهايي انسان از هرگونه كرنش بروني و دروني در برابر سلطه ديگران بوده است.
در حقيقت نبرد ايشان با بيدادگري و بهره وري نادرست، نبرد با تارها و بندهاي شيطان هاي انساني و غيرانساني در جهت رهايي انسان از هرگونه ظلم و ستم و زيادخواهي است.
در نگرش قرآني، فرد زماني آزاد است كه بتواند بر خود و بندهاي دروني و شهواني چيره شده و از بند بندگي و بردگي بيروني و سلطه ديگران رهايي يابد؛ يعني هم در بعد روان شناسي و نيز در بعد اجتماعي از آزادي هاي رفتاري و انديشه اي برخوردار باشد. در اين هنگام است كه مي توان او را موجودي واقعا مختار و آزاد و مسئوليت پذير دانست و به عنوان يك انسان كامل، خليفه اللهي و جانشيني خدا را به او واگذار نمود.
● منبع: روزنامه - کیهان
1665 بازدید
مفهوم آزادي درقرآن كريم
خليل منصوري